۴ مطلب در فروردين ۱۴۰۲ ثبت شده است

توصیه بدون راه‌حل

- یکی از انتقادایی که به دانشگاه فرهنگیان همیشه وجود داره (و نمی‌دونم به سایر دانشگاه‌ها هم می‌تونم تعمیم بدم یا نه) اینه که در هر زمانی به ما یک سری توصیه‌هایی می‌شه که جنبه‌ی تئوری داره و می‌گن که باید این نکات رو در کلاس مراقب باشیم و باید ها و نباید هایی بهمون می‌گن که انگار جزئی از قانون مدرسه هست. اما هیچ وقت نمیان و مسئله‌ای شرح و بسط بدن و بگن که در شرایط مختلف باید چیکار کرد. 

به عنوان مثال ساده می‌تونم بگم که جهت برقراری نظم و سکوت در کلاس از برخورد فیزیکی با دانش‌آموزان به شدت پرهیز کنیم. اما هیچ وقت نمی‌گن که چگونه محیط کلاس رو کنترل کنیم تا بتونیم درسمون رو ادامه بدیم. 

 

- نظرات مربوط به هر فیلم رو می‌خونم خیلیا رو می‌بینم که صرفا در حد چند کلمه فقط نوشتن «عالی» ، «مضخرف» ، «ارزش دیدن داره» و ... در حالیکه باید داخل این کامنت‌ها توضیح داده بشه که چرا عالی هست؟ چرا مضخرفه؟ آیا ژانرش با توضیحاتی که داده شده متناسب بوده؟‌ از داستانش خوشتون نیومده؟ و ...

 

- داخل یک کانال تلگرامی صحبت از فیلم و سینمایی شد و من هم کامنت دادم که فیلم سینمایی ایران ارزش تماشا کردن نداره. چه برسه به اینکه بخوام مجموعه‌های خانگی (؟) مثل شهرزاد و غورباقه و ... رو هم تماشا کنم. بعد از اون یک فردی اومد و گفت که :«دیدگاه صفر و صدی نسبت به چیزی کاملا اشتباهه و توی هر چیزی خوب و بد هست. سینمای ایران هم از این قضیه مستثناء نیست.» من هم در پاسخ به ایشون گفتم که :«حرفتون درسته ولی می‌شه چند تا فیلم سینمایی مفید از ایران رو که امسال تولید شده بفرمایید تا من هم بتونم تماشا کنم؟» و طرف فکر کنم سین کرد و جواب نداد یا شاید هم یادش رفته جواب بده یا هر چیز دیگه‌ای ... 

 

- چند روز قبل هم یک پستی دیدم از یکی از بلاگرا که نکته‌ی قابل تأملی رو گفت. داخل پستشون این رو گفته بودن که محتوای پست‌های وبلاگ باید جوری باشه که حالت مفید به خودش بگیره و نه اینکه یک عکس بندازیم و مجموع کلمات پست به ۲۰ تا هم نرسه و در نهایت هم دو تا وبلاگ رو معرفی کردن. 

کاری به اینکه حرفشون درست هست یا نه ندارم. من هر چی متن‌های پایین‌تر رو خوندم به چیزی که می‌خواستم نرسیدم. اون هم اینکه ایشون به صورت دقیق نیومدن و بگن که چجوری می‌شه یک پست با محتوای مناسب‌تر تولید کرد؟ و نظرشون رو در چند تا مورد بیان کنن ... به نظرم اگه در ادامه‌ی پست به چند تا مورد اشاره می‌کردن که باعث قشنگ‌تر شدن محتوای پست‌ها می‌شد، می‌تونست خیلی پست از حالت صرفا انتقادی به یک حالت انتقاد سازنده برسه.

 

به نظرم هر جا می‌خوایم نظری بدیم بیایم و با ارائه‌ی مثال‌های مختلف اون نظر رو از یک حالت گفتاری به یک حالت درگیر کننده برای مخاطب تبدیل کنیم. به طوریکه طرف مقابل چیزی از اون نظر یاد بگیره :)

اهداف کمتر، زندگی راحت‌تر :)

حدود دو هفته قبل از اینکه سال تحویل بشه و بخوام یک سری هدف داشته باشم و یک نگاهی به وضعیتم بندازم، اومدم و یک لیست درست کردم از کارایی که دوست دارم انجامشون بدم. حدود ۱۰ الی ۱۱ تا هدف نوشتم. یک نگاهی بهشون انداختم. دیدم که خیلی زیادن و نمی‌شه همزمان همه‌ی اینها رو با همدیگه هندل کرد. برای همین اومدم و اهداف رو دسته بندی کردم.

۱- اهدافی که مربوط به خارج از خونه هست و 

۲- اهدافی که داخل خونه هست.

اونایی که داخل خونه هست رو به دو قسمت تقسیم کردم. 

۱- اهدافی که باید با سیستم سر و کار داشته باشم.

۲- اهدافی که نیاز به سیستم ندارم.

و تمام ۱۱ تا هدف رو داخل این موارد قرار دادم...

نه! واقعا نمی‌شد همه رو در یک سال انجام داد. اصلا شاید نشه همه رو تا آخر عمر انجام داد. پس رسیدم به سخت‌ترین قسمت ماجرا. یک خودکار قرمز برداشتم و روی همه‌ی اهدافی که به نظرم هیچ وقت در آینده حسرت انجام ندادنشون رو نمی‌خورم خط کشیدم. خیلی دردناک بود. ۸ الی ۹ تا هدف موند. باز هم زیاد بود و دوباره روند حذف کردن اهداف رو انجام دادم و چند بار این کار رو انجام دادم که رسیدم به ۵ تا هدف. دیگه واقعا نمی‌تونستم روی چیزی خط بکشم. این اهداف چیزایی بودن که باید امسال کسبشون می‌کردم و اگه کسب نکنم از زندگی عقب میفتم. 

هر کدوم از اهداف رو بالای یک صفحه نوشتم و منابع یادگیری برای رسیدن به اون هدف رو لیست کردم. از کانال‌های تلگرام و یوتیوب گرفته تا افرادی که از دور و نزدیک می‌شناسم و باهاشون در ارتباطم. و در نهایت تمامی منابع یادگیری هر هدف رو اولویت بندی کردم و تا وقتی که منبعی تموم نشد، حق ندارم وارد منبع بعدی بشم.

سیستم رو روشن کردم و قصد پاکسازی سیستم رو داشتم داخل فولدرها پر بود از ویدیوهایی که جزو اهداف حذف شده‌ام بودن و قرار بود یک روزی برم سراغشون. همه رو حذف کردم. فکر کنم سیستم هم یک بار سنگینی از روی دوشش برداشته شد. به ذهنم رسید که بوکمارک‌های مرورگرم رو هم چک کنم و یک لیست گنده جلوی چشمم پدیدار شد. اصلا انتظارش رو نداشتم و همه‌ی بوکمارک‌ها جزو سایت‌هایی بودن که قرار بود یک روزی نگاهشون بکنم و اهداف حذف شده‌ام رو پیش ببرم. همه‌ی بوکمارک‌های غیرضروری رو حذف کردم. تلگرام رو باز کردم و کانال‌هایی که به دردم نمی‌خوردن رو حذف کردم و در نهایت رسیدم به کانال‌های یوتیوب و مواردی که دیگه جزئی از اهدافم نبودن رو از حالت اشتراک درآوردم. 

فکر کنم سرم خیلی خلوت شد. حالا انگار که می‌تونم راحت‌تر تصمیم بگیرم. طوریکه احساس سبک‌تری بهم دست بده و تمرکز بیشتری برای انجام کارهام داشته باشم. هر چند که کُند پیش می‌رم ولی به نظرم لذت بخشه و البته که هنوز هم برنامه‌ام ناقصه. اما در حین انجام کار دارم یاد می‌گیرم که بهتر زمانم رو مدیریت کنم که بتونم همه‌ی اهدافم رو پوشش بدم ...

به افراد موفقی که در نزدیکان و آشنایان هستن نگاه می‌کنم، متوجه شدم که راز موفقیت همه‌شون اینه که تمام تمرکزشون رو روی یک الی دو موضوع گذاشتن و همونا رو تا آخر پیگیری کردن و همچنان پیگیری می‌کنن. 

موسسه گاج یک شعاری قبلا داشت و الان نمی‌دونم داره یا نه. ولی شعارش این بود. 

به جای اینکه چند کتاب رو یک بار بخوانید، کتاب‌های گاج رو چندین بار بخوانید. 

شعارش تا حدی تبلیغات خود گاجه اما نکته‌ی جالبی داره. نکته‌ای که هست خیلی واضحه. دور و بر دنیای پر زرق و برق ما اهداف خیلی خیلی قشنگی هستن که مدام بهمون چشمک می‌زنن. اما باید حواسمون باشه که عمر، حوصله و توانایی ما تا حدی نیست که بخواد همه‌ی اونا رو پوشش بده. چسبیدن به چند تا هدف محدود اما با پیگیری فراوان می‌تونه ما رو به دورنمایی که از خودمون داریم برسونه. 

 

پست مرتبط ۱

پست مرتبط ۲

پست مرتبط ۳

خودت باش!

توی کل زندگیم، با افراد مختلفی دیدار داشتم. خیلی‌هاشون بعد از چند دقیقه مصاحبه باهام این جمله رو بهم می‌گفتن:«چقدر پسر ساکت و مظلومی هستی.» و یا «چقدر احساساتی هستی و روحیه‌ی لطیفی داری.» و من با این جملات بزرگ شدم. لازم به ذکر هم هست که برای جنسیت مذکر این ویژگی‌های اخلاقی بسیار بسیار ناپسند به حساب میاد. اوضاع برام طوری پیش می‌رفت که انگار «ساکت بودن» و یا «احساساتی بودن» برای یک پسر خیلی خیلی خطرناکه و می‌تونه من رو در جامعه‌ای که قرار داریم غرق کنه و به هر دری زدم که این ساکت بودن و احساساتی بودن رو برطرف کنم اما هیچ راه‌حلی نتونستم بیان بکنم...

توی دومین مصاحبه‌ی کاری عمرم هم به طرف مصاحبه کننده این مورد رو گفتم. گفتم که «آدم احساساتی‌ای هستم و روحیه‌ی لطیفی دارم» و این ویژگی‌ها رو به عنوان نقطه‌ی ضعفم در نظر گرفتم. توضیح دادم که اگه در محیط کار کسی به من حرفی ناراحت کننده بزنه ممکنه که تا چند روز بابت اون حرف ناراحت باشم و تحت تأثیر قرار بگیرم. توی زندگی شخصیم اتفاق ناراحت کننده بیفته می‌تونه روی روند کارم موثر باشه ... و طرف مصاحبه کننده پرسید:«چرا باید این رو به عنوان یک نقطه ضعف در نظر بگیری؟» و من چند لحظه مکث کردم. چرا من همچین سوالی رو از خودم نپرسیدم؟ چرا بدون اینکه در رابطه باهاش فکر بکنم این رو در نظر نگرفتم که شاید همه‌ی این چیزایی که در رابطه با من می‌گفتن بیش از حد سخت‌گیرانه است و خب این ویژگی‌هایی بوده که از اول باهام همراه بوده؟ چرا یک نفر تا به الان بهم نگفته بود که «خودت باش.» یا «ممنون که خودت هستی.»؟ چرا جامعه به یک فردی که از منظر احساسی با اتفاقات برخورد می‌کنه نیاز نداره؟

و توی مصاحبه و وقتی که می‌خواستم به سوالش جواب بدم (چرا باید احساساتی بودن رو به عنوان یک نقطه ضعف در نظر بگیری؟) مکث کردم و جوابی ندادم. شاید چون جامعه همچین چیزی رو قبول نمی‌کنه. بعد از اینکه سوالات مصاحبه‌گر تموم شد من هم یک سوال پرسیدم و ازش خواستم تا در رابطه با نقاط ضعفم توضیح بده؟ و اینطوری جواب داد. «خیلی شجاع و جسور هستی که از یک مصاحبه گر همچین سوالی رو می‌پرسی.» شجاعت و عدم جسارت کافی دومین نقطه‌ی ضعفی بود که برای خودم در نظر گرفته بودم اما در لحظه مصاحبه چیزی از عدم شجاعت بیان نکردم. در حالیکه طرف مقابل اینطوری در قبال سوالم پاسخ داد. شخص مصاحبه‌گر در ادامه توضیحاتش گفت که این ویژگی احساسی بودن و لطیف بودن چیزیه که جامعه مردان می‌خوان اما نباید به عنوان نقطه‌ی ضعف در نظر بگیریش. سایر توضیحاتش رو الان یادم نمیاد و ای کاش یادداشت می‌کردم ... اما کل توضیحش همین بود که داداش من! خودت همینی هستی که بپذیر. انقدر هم خودت رو بابت شخصیتی که داری سرزنش نکن‌ :)

با این حال باز هم نمی‌دونم که این درسته یا نه. اینکه احساسی بودن نقطه‌ی ضعف در نظر گرفته می‌شه یا نه؟ 

روز امید و شادباش نویسی

دیروز یعنی ۶ فروردین روز «امید و شادباش نویسی» بود و در این روز و در ایران باستان موفقیت‌های مختلفی رخ داده و در نوع خودش خیلی جالب بود. من هم خیلی فکر کردم که دقیقا دیروز چه موفقیتی رو کسب کردم که بیام و اینجا در رابطه‌ باهاش بنویسم. موفقیت خاص و بزرگی نداشتم اما اتفاق جالبی دیروز افتاد که به نظرم باید بنویسمش. توی شهر غریب بودم. نه اونقدر غریب اما خب اونجا زندگی نمی‌کنم. بگذریم، نیاز خیلی فوری به خودکار داشتم و هر چی گشتم خودکاری پیدا نکردم. ساعت نزدیک زمان افطار بود. یک چیزی حدود کمتر از یک ساعت مونده به افطار بود و طبیعتا خیلی از مغازه‌ها بسته بودن و با استفاده از نرم افزار «نشان» لوازم التحریر های مختلف رو چک می‌کردم که به سمتشون برم. امید خیلی زیادی نداشتم. اما به هر طریقی ادامه می‌دادم. لوازم التحریر اولی که از جلوش رد شدم بسته بود. لوازم التحریر دومی رو پیدا نکردم. شاید هم بسته بود اما از طریق نقشه نتونستم چیزی رو پیدا کنم. تقریبا ناامید شدم که گوگل رو باز کردم و لوازم‌التحریرهای اون شهر رو با گوگل مپ سرچ کردم. یکی رو همینطوری شانسی زدم. فاصله‌اش نسبتا دور بود اما خب امید داشتم که باز باشه ... تقریبا نیم ساعت مونده به زمان افطار بود که به مغازه مورد نظر رسیدم و با کمال تعجب دیدم که مغازه بازه و تونستم خودکار رو بخرم :) این موفقیت هر چقدر کوچیک اما باز هم بهم خاطر نشان کرد که اصرار و تداوم برای رسیدن به چیزی و دست یافتن به اون ضریب موفقیت رو به طرز عجیبی افزایش می‌ده :)

شما دیروز چه موفقیتی رو داشتین؟ :) حتی اگه بگین ۲۴ ساعت روز رو خوابیدین هم می‌تونیم موفقیت در نظر بگیریم چون خیلیا هم از انجام این کار ناتوان هستن :دی

درباره وب
«۹ کاذب» یک پست داخل فوتباله که بازیکن به عنوان مهاجم در نوک زمین میاد عقب و به هم‌تیمی‌هاش در پاسکاری و بازیسازی کمک می‌کنه... علت انتخاب؟ شاید به این دلیل که اسم دیگه‌ای به ذهنم نمی‌رسید :دی