۱- این روزا کمبود حضرت یار رو شدیدا احساس میکنم. فکر نمیکنم چیز خاصی باشه چون این حس هر چند وقت یک بار میاد سراغم که خب از سینگل بودن اینجانب هست. هنوز شرایط اینکه بخوام از یک نفر دیگه حمایت کنم رو ندارم. در واقع اصلا احساس میکنم اون استقلال و مهمتر از اون پررو بودنی که لازمهی داشتن شریک عاطفی هست رو ندارم...
خلاصه که یار عزیز یک مقدار صبر کن. من آماده بشم میام سراغت ...
۲- یک ماه از تابستون گذشت و این مدت برای تدریس و کلاسداریام کار خاصی انجام ندادم. بیشتر تمرکزم روی تقدیرنامهها و گواهیهایی بود که باید در طول سال تحصیلی میگرفتم اما بهم ندادن بود. از یک طرف دیگه سعی کردم با سیستم و سایتهای مرتبط با آموزش و پرورش بیشتر آشنا بشم و بتونم کارهای سیستمی رو در سطح آموزش و پرورش انجام بدم. (سامانه و ...)
۳- ارشد با اینکه میدونم که یک دانشگاه غیردولتی در شهر خودم قبول میشم (هدفم هم همین بود) اما دودل شدم که دوباره از اول بخونم و این دفعه دانشگاه معتبر و یک رشتهی نسبتا خوب بخونم. نمیدونم چیکار کنم. نیازمند این هستم که دوباره برم یک سری مشورتها داشته باشم که بتونم بهترین تصمیم رو بگیرم.
۴- چرا داخل وبلاگ کمتر مینویسم؟ نمیدونم :)
شاید چون چیز خاصی برای گفتن ندارم. اتفاقاتی که داخل زندگی برام رخت میده اونطوری نیستن که بتونم داخل وبلاگ به اشتراک بذارمشون . یک سری مطالب رو قصد داشتم داخل وبلاگ بگم از اینکه کلاسداری و مدرسه چجوریه اما بعدش با خودم فکر کردم که من اصلا در چه جایگاهی هستم که بخوام در رابطه با این موارد بخوام صحبتی داشته باشم ...
[برو به فرم ارسال نظر]