امروز صبح رفتم یک سر به مدرسههام بزنم. میدونم امروز پنجشنبه هست ولی قطعا کلاسهای فوق برنامه دایر بوده. به هر حال یک سر به مدرسههام زدم.
مدرسهی ابتدایی اولم: میدونستم که کلا مدرسه برداشته شده با این حال باز هم رفتم بیرونش رو نگاه بکنم. کورسوی امیدی داشتم که دوباره اون مکان مدرسه شده باشه. در و دیوار رنگی مدرسه رو دیدم اما هیچ سردربی نداشت و احتمالا اونجا دیگه مدرسهای نیست ...
مدرسه ابتدایی دومم: همون مدرسهای بود که میخواستم کارورزی برم و نیازی به رفتنش نداشتم :)
مدرسه راهنمایی اولم: فعلا نرفتم. چون احساس میکردم که کلا کادرش عوض شده و هیچکسی من رو اونجا نمیشناسه... اما شاید شنبه رفتم و یک نگاهی بهش انداختم ...
مدرسه راهنمایی دومم: نرفتم و نمیخوام برم چون تداعیگر تمام خاطرات منفیم میشه و من رو یاد تمام تنهاییهام در اون مدرسه میندازه ...
مدرسه دبیرستانم: وارد مدرسه شدم اما خب اونجا هم اکثر کادرش عوض شده بودن و مدیرش از قدیم بود که من هم با مدیرش رابطهام خوب نبود ... آخرین گفتگویی که باهام داشت این بود که معلم ابتدایی خوب نیست و سعی کنم برم مقاطع بالاتر...
مدیر و معاون ابتداییم رو هم رفتم ملاقات کردم. همه چی خوب بود. حتی مدیر مدرسه ابتدایی دومم رو هم دیدم. موقع بچگیهام از همهشون میترسیدم. اما الان که نگاه میکنم میبینم که چقدر قلباشون صاف بوده. با خودم میگفتم هر آدمی که دانش آموزا ازش ترس داشتن، بعدا بیشتر با همون آدم گرم میگیرن و هم صحبت میشن ...
[برو به فرم ارسال نظر]